خــاک دامنگيـــر

کامران بزرگ نيا     

 



صفحه اصلی
خاک دامنگيــر ( يادداشتها )
فرستادن نظرات
بـــايـــگانــي :

03/01/2002 - 04/01/2002 04/01/2002 - 05/01/2002 05/01/2002 - 06/01/2002 06/01/2002 - 07/01/2002 07/01/2002 - 08/01/2002 09/01/2002 - 10/01/2002 11/01/2002 - 12/01/2002 12/01/2002 - 01/01/2003 01/01/2003 - 02/01/2003 03/01/2003 - 04/01/2003 06/01/2003 - 07/01/2003 07/01/2003 - 08/01/2003 08/01/2003 - 09/01/2003 09/01/2003 - 10/01/2003 10/01/2003 - 11/01/2003 04/01/2006 - 05/01/2006 08/01/2006 - 09/01/2006 03/01/2007 - 04/01/2007 09/01/2009 - 10/01/2009


صدا



[Poweblue by Blogger]

شكل و شمايل جديد اين صفحه را مديون زحمات و سليقه ي دوستم رضا هستم و همينجا تشكرات بسيار خودم را تقديمش مي كنم. توضيح اينكه چند روز پيش كه بعد از مدتها تصميم گرفتم شعر جديدي را در اينجا بگذارم همه چيزش بهم ريخت. دليلش هم بي اطلاعي من از تغييرات تنظيمات جديد بلاگر بود. دراين ميان دوستان نا ديده ليلاي ليلي و رضا به من اطلاع دادند كه بايد چكار كنم تا اين صفحه دوباره به حالت عادي برگردد. در ضمن رضاي عزيز پيشنهاد كرد كه شكل صفحه را هم عوض كند و اين شد كه كار به اينجا رسيد كه مي بينيد . من كه از اين شكل جديد خيلي خوشم مي آيد ، اميدوارم كه شما هم خوشتان بيايد . در ضمن اين يادداشت را هم به جاي يادداشت قبلي مي گذارم كه هم نا دقيق بود و هم لينك آن اشتباه بود. !



گزارش يك قتل


زني مرده است . همين
همين ؟
همين كه نه ، اما
يك كسي ، يا يك كساني ، يك جايي ،يك جاهايي
ـ كه نه معلوم است كه ، كه بوده اند و كجا بوده است
با يك چيزي
ـ كه نمي دانيم كه چه بوده است
بر سرش كوبيده اند و بعد:
ـ مرده است .همين .
و اين ، همين ، تنها چيزيست كه مي دانيم
ـ همين ؟
همين و نه البته ، نه
پيش از آنكه مرده شود ـ كه نمي دانيم چگونه بوده است ـ مي دانيم اما
كه از اين اتاق به آن اتاق برده شده است
از اين راهرو به آن راهروي تاريك كشيده شده است
ـ تاريك ؟ تاريك بوده است ؟
تاريك بوده است شايد
با چشمان بسته به دستمال سياه ، معمولشان همين است
ـ معمولتان همين است مگر نه ؟
ـ اما چرا سياه ؟ و چرا در تاريكي ؟ و چرا ؟ اصلا چرا ...
وصدا ، صداها ، صداهايي هم شنيده است شايد
صداي پاها ، صداي ضربه ها ، صداي ، صداهاي بسياري كه نمي دانيم
ـ نه
ـ نه
نمي دانيم صداي كه بوده است
ـ نه
تنها مي دانيم كه صداهايي هم شنيده است و
مي گويند ـ خودشان هم گفته اند ـ كه يكبار هم لااقل صداي فريادي را شنيده اند آنها هم
و شنيده اند كه فرياد هم زده است و صدا
صداي فرياد زن بوده است ، همين زن ، زني كه مرده است حالا و همين ديگر
و ديگر فقط عكسي ست ، عكسي شده است از سالهاي ديگري كه
لبخند مي زند و انگار
دارد به مرگ خود مي نگرد
كه يك جايي ، در آنجا ها كه جايي نيست
كه نيست جز در كابوسهاي نيمه شباني
خود را نيافته است ديگر
مگر بر تختي به بيمارستاني كه نام از الله مي گيرد
اما
ـ نه
ـ نه
نه ، آنجا ديگر مرده بوده است زن
و نمي ديده است ديگر
زني كه مي گويند
انگار
زيبا بوده است نامش
زني كه شايد در عرض ده دقيقه مرده شده است ـ يا چهار ساعت ـ يا بيست و چهار ساعت
يا آماده براي مرده شدن شده است ، براي افتادن بر تختي كه نامِ الله را دارد
بر سر در بيمارستانش
زني كه با ضربه اي كه نمي دانيم چه كسي با چه چيزي در كجا ، يا كجاها بر سرش زده اند
آماده شده است براي
نبودن ، ديگر نبودن و بودن مرده
گفتم كه همين بود همين و ـ نه ، ـ نه ، ـ نه
اما
چگونه
چطور
و كجا
و با كدام دست
نمي دانيم ، نمي دانيم و
نخواهيم دانست
كه چگونه ، چطور
و اصلا
چرا
مرده است اين زن
اين زهرايي كه نامش ديگر
زيباي
كاظمي شده است
و حالا دارد ، روزي ، در عكس ديگري ، لبخند مي زند به زندگي .
به زندگي؟







صفحه اصلی