خــاک دامنگيـــر
کامران بزرگ نيا |
|
گزارش يك قتل
زني مرده است . همين همين ؟ همين كه نه ، اما يك كسي ، يا يك كساني ، يك جايي ،يك جاهايي ـ كه نه معلوم است كه ، كه بوده اند و كجا بوده است با يك چيزي ـ كه نمي دانيم كه چه بوده است بر سرش كوبيده اند و بعد: ـ مرده است .همين . و اين ، همين ، تنها چيزيست كه مي دانيم ـ همين ؟ همين و نه البته ، نه پيش از آنكه مرده شود ـ كه نمي دانيم چگونه بوده است ـ مي دانيم اما كه از اين اتاق به آن اتاق برده شده است از اين راهرو به آن راهروي تاريك كشيده شده است ـ تاريك ؟ تاريك بوده است ؟ تاريك بوده است شايد با چشمان بسته به دستمال سياه ، معمولشان همين است ـ معمولتان همين است مگر نه ؟ ـ اما چرا سياه ؟ و چرا در تاريكي ؟ و چرا ؟ اصلا چرا ... وصدا ، صداها ، صداهايي هم شنيده است شايد صداي پاها ، صداي ضربه ها ، صداي ، صداهاي بسياري كه نمي دانيم ـ نه ـ نه نمي دانيم صداي كه بوده است ـ نه تنها مي دانيم كه صداهايي هم شنيده است و مي گويند ـ خودشان هم گفته اند ـ كه يكبار هم لااقل صداي فريادي را شنيده اند آنها هم و شنيده اند كه فرياد هم زده است و صدا صداي فرياد زن بوده است ، همين زن ، زني كه مرده است حالا و همين ديگر و ديگر فقط عكسي ست ، عكسي شده است از سالهاي ديگري كه لبخند مي زند و انگار دارد به مرگ خود مي نگرد كه يك جايي ، در آنجا ها كه جايي نيست كه نيست جز در كابوسهاي نيمه شباني خود را نيافته است ديگر مگر بر تختي به بيمارستاني كه نام از الله مي گيرد اما ـ نه ـ نه نه ، آنجا ديگر مرده بوده است زن و نمي ديده است ديگر زني كه مي گويند انگار زيبا بوده است نامش زني كه شايد در عرض ده دقيقه مرده شده است ـ يا چهار ساعت ـ يا بيست و چهار ساعت يا آماده براي مرده شدن شده است ، براي افتادن بر تختي كه نامِ الله را دارد بر سر در بيمارستانش زني كه با ضربه اي كه نمي دانيم چه كسي با چه چيزي در كجا ، يا كجاها بر سرش زده اند آماده شده است براي نبودن ، ديگر نبودن و بودن مرده گفتم كه همين بود همين و ـ نه ، ـ نه ، ـ نه اما چگونه چطور و كجا و با كدام دست نمي دانيم ، نمي دانيم و نخواهيم دانست كه چگونه ، چطور و اصلا چرا مرده است اين زن اين زهرايي كه نامش ديگر زيباي كاظمي شده است و حالا دارد ، روزي ، در عكس ديگري ، لبخند مي زند به زندگي . به زندگي؟ کامران 28.7.03
|