خــاک دامنگيـــر
کامران بزرگ نيا |
|
ميانِ سايهها
لابلايِ سايههايِ اتاق دستِ من پستانِ ترا ميجويد تهيگاهِ تو ، ميانِ مرا و گرما سروديست كه ميگردد در رگهايِ تو و ميشكفد بر تنِ من ميانِ سايهْ روشنِ تخت گاهي كه مينگري و چيزي ميانِ چشمانت ميدرخشد ــ چيزي غريب و بينام ــ عشق است كه زمزمه مي كند در سكوت و خِشْ خِشِ ملافهها و ميخواند و ميخواند و باز ميشود گلي غريب و به چه رنگها برسينههايمان کامران 21.5.02
|